گیتا جونیگیتا جونی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
برديا جونیبرديا جونی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

ستاره هاي زمینی

سال نو مبارک

سلام نفسای مامان سال نو مبارک امسال سال تحویل ساعت 7.20صبح بود . واسه همون به کمک هم از شب قبل سفره هفت سین رو پهن کردیم اگرچه که به خاطر شیطنت های بعضی ها مجبور شدیم چند بار جابجاش کنیم 🤔 از ترس این ویروس ناخونده هم مجبور شدیم خودمون خونه تکونی کنیم و واسه همون یک هفته قبل سال همش به تمیزکاری و کارای عقب افتاده گذشت . ناگفته نماند که این ویروس با تموم بدی هاش یه مزیت داشت و اونم اینکه به خیلی ها یه تایم فراغت اجباری داد و البته فرصت برای برای رسیدگی به کارهای عقب افتاده که هیچ وقت واسشون فرصت نبود . به همین مناسبت خیلی از کارهای عقب افتاده خونه ی ما هم بعد سالها سر و سامان پیدا کرد . اخه برخلاف سالهای قبل که بابا روزهای اخر سال ...
3 فروردين 1399

امان از روزگار

سلام عسلای مامان این روزا تا دلتون بخواد خبرا زیاده قبل خبرای بد یه خبر خوب بدم که 23 بهمن مراسم عقدی زهراجون دختر امیر آقا تو هتل جهانگردی بود . خوش گذشت . ان شاا... که خوش بخت باشن و خبر بد اینکه از اواخر بهمن یه مهمون ناخونده یه ویروس انفولانزای نو ظهور از چین پاشو گذاشته تو کشورمون و الان همه دنیا و البته کشورمون رو گرفتار خودش کرده . مدارس و دانشگاهها از اوایل اسفند تعطیله و خیلی ها منجمله خودمون تو خونه هامون در وضعیت قرنطینه هستیم . تو این مدت فقط دو بار بردمتون خونه مامان و یه چند باری هم تو ماشین دورتون دادیم تا یه خورده حال و هواتون عوض بشه . من هم این مدت یه چند روزی رو مرخصی گرفتم و اخیرا هم از قانون دورکاری که گذ...
21 اسفند 1398

تولد گلاله جون

🎂پنجشنبه شب 98/10/26- تولد گلاله جونی دختر ایدا جون دختر دایی بنده🎂 تو تولد دو بار سوپرایز شدیم یکی موقع ورود با دیدن مهزاد جون ( دختر دایی دیگه مامان - خاله گلاله جون) که از بعد ازدواجش تهران زندگی می کنه و از دیدنش کلی سوپرایز شدیم و بعدش هم اخر مهمونی شنیدیم دایی جان (پدر بزرگ گلاله)عصری از مشهد امدن و داشتم می رفتیم که دایی هم امدن و دیدیمشون💞 ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ...
26 دی 1398

عکسهای جا مانده-تابستان 98

😍باغ بابا بزرگ بهدان -تابستان98😍 سلام عسلای مامان این چند وقت این قدر دیر به دیر به وبلاگتون سر زدم که همه عکساتون جمع شده و این پستهای اخیرتون شده مروری بر گذشته 😏 این عکس ها هم مربوط می شه به روزی که همه ی فامیل باغ بابا بزرگ دعوت بودن به مناسبت آمدن مرضی جون دختر عموی بابا و شماها به اتفاق بچه های فامیل کلی برای خودتون آب بازی کردین ☀️   ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ...
26 دی 1398

عکسهای جامانده(جمعه 1 شهریور 98-هتل کوهستان )

جمعه 1 شهریور روزی که از سفری که واسه خرید لباس رفته بودیم مشهد برگشتیم بیرجند و عمه سمانه و ارنیک و اتبین (پسرعمه ها) هم با ما امد ن بیرجند و ظهرش نهار همگی دعوت عمو صادق بودیم هتل کوهستان به مناسبت امدن مرضی جون و دختراشون (دختر عموی بابا) ​ ​ ​ ​ ​ ​ 🤩🤩🤩 ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ...
22 دی 1398

عکسهای جامانده-روزهای پایانی مرداد 98

سلام وروجکای مامان تو پست های قبلی گفتم که قبل مراسم دامادی دایی رضا دخترعموهای بابا (مرضی جون و منصوره جون و زهره جون ) امدن ایران البته مرضی جون زودتر امد و یه چند روزی هم بیرجند موند و ما هر شب دعوتی بودیم ولی منصوره جون و زهره جون دیرتر آمدن ومشهد موندن ( آخه زن عموی بابا مشهد زندگی می کنه ).  یه چند روز قبل جلسه دایی رضا که واسه خرید لباس رفته بودیم مشهد زهره جون ما رو شام هتل درویش دعوت کرد .البته دختر عمه های بابا که مشهد زندگی می کنن با خانواده و عمه صدیقه و همسرشون و اون یکی زن عموی بابا( مامان فرشته جون و ناهید جون) هم دعوت بودن . جالب اینکه یه هفته بعد هم وقتی دوباره می رفتیم مشهد ایندفعه واسه مراسم دایی رضا تو مهمانسای جه...
21 دی 1398