اخبار جدید
سلام نفسای مامان دوشنبه ساعتای 6.5 عصر دایی رضا زنگ زد که خاله ماری الان اینجاست پاشو سریع بیا . اول فکر کردم طبق معمول سرکاریه آخه دایی رضا زیاد از این کارا می کنه ولی وقتی صدای خاله رو شنیدم کلی خوشحال شدم و البته سوپرایز اخه خاله کاملا بی خبر آمده بود ولی مامان خانم خونه نبودن و طبق معمول روضه تشریف داشتن و چون قرار بود مامان رو هم سوپرایز کنیم البته به پیشنهاد خود خاله خانم (آخه خاله ماری تو خانواده ی مامان از همه کوچکتره و بعد فوت مادر همه خواهرا به مامان یه جورایی حس مادری دارن ) به مامان زنگ زدم کجایین می خوام بیام خونه و ساعتای 7/5با تاکسی سه تایی رفتیم دنبالشون وقتی مامان وارد خونه شد با دیدن خاله کلی شوکه شد و ما به...