گیتا جونیگیتا جونی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
برديا جونیبرديا جونی، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

ستاره هاي زمینی

اهم اخبار

سلام عشقای مامان جونم براتون بگه اخرین پنجشنبه قبل ماه رمضون واسه کار اداری بابا رفتیم مشهد و یکشنبه عصر برگشتیم. جمعه ش واسه نهار رفتیم خونه ی عمه سمانه  و عمو مجید(شوهر عمه سمانه)رو هم بعد مدتها دیدیم فامیل عمو مجید همگی بودن و در کنارشون خوش گذشت . ارنیک و اتبین کلی اصرار کردن شب بمونیم ولی چون فرداش مدرسه داشتن برگشتیم خونه خودمون شما دو تا عاشق مشهد رفتن هستین و تو بازی های دو نفرتون وقتی روابطتون حسنه هست شال و کلاه می کنین و دوتایی می رین مشهد . گیتا به بردیا می گه بریم مشهد بردیا هم می گه ها بریم مشهد  .حالا مشهد کجاست ؟ معمولا اتاق مهمان و زیر میز نهارخوری هم معمولا خونه مامانیه ماه رمضون هم خیلی وقت...
5 خرداد 1398

موزه عروسک

صبح دوم فروردين هم رفتيم موزه عروسك و پارك توحيد و موقع برگشت هم چون ديديم يه كالسكه دور ميدون نزديك خونه واستاده بابا رفت ماشين رو گذاشت خونه و تا در خونه با كالسكه رفتيم  شب هم همگي عيد ديدني خونه ي خاله جان( خاله مامان) بوديم   روز سوم فروردين هم شبش همه امدن خونه ي ما . روز اخر تعطيلات هم ظهر رفتيم پارك ازادگان و چون پرستار برديا ديگه نمي ياد پنجم من موندم پيشتون و ديروز هم بابا . امروز هم شما رفتي مهد و برديا رفت خونه ماماني . ديشب هم شام همه خونه ي خاله رويا بوديم به اتفاق خانواده خاله جان ( خانواده خاله فروزان همسر دايي رضا) فرح جان و اقا مرتضي هم طبق معمول واسه عيد امدن بيرجند و ديشب اونا هم بودن ...
7 فروردين 1398

نوروز 98

سلام امسال هم مثل سالهاي گذشته به خاطر وضعيت كاري بابا تو پايان سال كه حسابي شلوغ مي شه فقط روز اخر اونم چند ساعتي فرصت خريد داشتيم  شب سال تحويل هم به نيت تبريك روز پدر با كيك و هديه رفتيم خونه ي بابايي و تا ساعتاي ١ اونجا بوديم طفلكي بابايي خيلي دوست داشت واسه سال تحويل اونجا بمونيم ولي نمي دونم چرا فكر مي كرديم خيلي تا سال تحويل مونده ضمن اينكه شربت انتي بيوتيك برديا رو هم يادم رفته بود بدم واسه همون عجله داشتم برگرديم خلاصه روبوسي عيد رو كرديم و عيديامون رو گرفتيم و برگشتيم خونه كه ديديم چيزي تا سال تحويل نمونده بدو بدو لباس عوض كرديم و ثانيه هاي اخر كنار سفره هفت سين بوديم  (چقدر بده سال تحويل نصفه شب با...
7 فروردين 1398

سال نو مبارك

  رونق عهـــد شبابست دگــر بوستان را / میرسد مـــژده گل بلبل خوش الحان را ای صبا گر به جوانان چمـن بـاز رسی / خدمت ما برسان سرو گل ریحـــان را امیدوارم سالی که پیش رو دارین آغاز روزایی باشه که آرزو دارین  پیشاپیش عیدتون مبارکااا اينم از سفره هفت سين ادارمون ...
28 اسفند 1397

اين روزها

سلام نفساي مامان از چهارشنبه ی دو هفته پيش تا وسط هفته گذشته يعني دقيقا يك هفته گيتا جون بدجور مريض بود . از شنبه هم اقا برديا تب كرد و حسابي اين مدت درگير مرضي شما دو تا بودم ولي خدا رو شكر الان هر دوتون خوبين  ماماني هم درگير بنايي تو طبقه پايين خونشون هستن و بنده خداها حسابي اين دم عيدي گرفتار شدن و كارشون هم به اين زوديا تموم نمي شه و معلومه حسابي خسته و كلافه شدن  مدتها بود مي خواستم درباره تيكه كلاماي برديابنويسم كه فرصت نمي شد الان بعضياش يادم نيست ولي اونايي كه تو ذهنم مونده اينه :  وقتي مي خواد چيزي رو جايي بذاره كه گيتا برنداره مي گه گيتا بردار نه  به نخوردن مي گه نَبَخور چند...
27 اسفند 1397

سفر به مشهد

از تو مهر واسه گيتا جون مشهد نوبت دكتر گرفته بودم كه واسه ١ ٧بهمن نوبت داده بود واسه همون چهارشنبه راهي مشهد شديم قرار بود مثلا صبح راه بيفتيم ولي تا جنبيديم شد ساعت ١/٥ ظهر و به اجبار تا رسيديم مشهد مستقيم رفتيم مطب دكتر كه ٧ عصر نوبتمون بود و از اونجا هم واسه شام رفتيم شبديز روز بعد تا بيدار شديم و صبحانه خوريم و من نهار گذاشتم واسه بيرون رفتن دير شد واسه همون چون هوا هم خيلي خوب بود بچه ها رو برديم پارك سر كوچه كه جديدا زدن و بعد نهار هم عصر رفتيم سناباد خريد و از اونجا هم پاساژ گوهرشاد روز جمعه هم صبح رفتيم سمت خيابون كوشش كه دو تا مركز تجاري لوازم خانگي بزرگ داره كه متاسفانه مجتمع امير تعطيل بود و رفتيم اطلس كه جديد زدن...
23 بهمن 1397

سفر به مشهد

از تو مهر واسه گيتا جون مشهد نوبت دكتر گرفته بودم كه واسه ١ ٧بهمن نوبت داده بود واسه همون چهارشنبه راهي مشهد شديم قرار بود مثلا صبح راه بيفتيم ولي تا جنبيديم شد ساعت ١/٥ ظهر و به اجبار تا رسيديم مشهد مستقيم رفتيم مطب دكتر كه ٧ عصر نوبتمون بود و از اونجا هم واسه شام رفتيم شبديز روز بعد تا بيدار شديم و صبحانه خوريم و من نهار گذاشتم واسه بيرون رفتن دير شد واسه همون چون هوا هم خيلي خوب بود بچه ها رو برديم پارك سر كوچه كه جديدا زدن و بعد نهار هم عصر رفتيم سناباد خريد و از اونجا هم پاساژ گوهرشاد روز جمعه هم صبح رفتيم سمت خيابون كوشش كه دو تا مركز تجاري لوازم خانگي بزرگ داره كه متاسفانه مجتمع امير تعطيل بود و رفتيم اطلس كه جديد زدن...
23 بهمن 1397