تاب تاب عباسی
راستی یادم رفت بگم پریشب یه کار خیلی خطرناک کردی برات مغز گردو اورده بودم یه تیکه آخرش رو که تو دهنت گذاشتی از کنارت بلند شدم رفتم اشپزخونه که یه چند دقیقه بعد امدی در حالی که همش به بینیت اشاره می کردی و عطسه می زدی سریع دراز کشوندمت که دیدم بله همونیه که می ترسیدم مغز گردو رو تو بینیت کرده بودی یه خورده خودت دست زدی و منم که اومدم با موچین دربیارم رفت بالاتر سریع به بابایی زنگ زدم بیاد ببریمت بیمارستان بابایی که اومد حاضر که می شدم خوش خبری داد که دراومد
وای مامان امان از دستت که این روزا خیلی اتیش می سوزونی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی