نوروز 93
شهربازی سیزده بدر -پارک دکتر گنجی ...
نویسنده :
مامانی گیتا جون و برديا جون
7:26
روزهای بد پایانی سال
یه دو روز بعد برگشتن از سفر شما سرما خوردی که با سرفه و تب شروع شد ما هم بردیمت دکتر و داروهات رو شروع کردیم به خیال اینکه یه سرماخورگی معمولیه آخرین جمعه سال صبحش حالت خوب بود ولی وقتی خوابیدی یه چند باری از خواب بیدار شدی که اخرین بارش دیدیم تب بالایی داری و بدنت قرمز شده و تا منو بابایی برات شیاف گذاشتیم و یه خورده دست و پات رو خیس کردیم دچار تشنج شدی خدا اون روز رو برای هیچ کس نیاره هر وقت یاد اون صحنه می یوفتم قلبم به درد می یاد اصلا نمی دونستیم باید چکار کنیم بردیمت زیر شیر آب و بدنت رو شستیم ولی شما حالت بی هوشی داشتی زنگ زدیم اورژانس تا اونا برسن شما بهوش امدی و ارام شروع کردی به گریه اورژانس که رسید ازت رگ گرفتن و بردنت بیمارستان و ...
نویسنده :
مامانی گیتا جون و برديا جون
7:26
نرم نرمک می رسد اینک بهار
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک، شاخههای شسته، بارانخورده پاک، آسمانِ آبی و ابر سپید، برگهای سبز بید، عطر نرگس، رقص باد، نغمۀ شوق پرستوهای شاد خلوتِ گرم کبوترهای مست نرمنرمک میرسد اینک بهار خوش بهحالِ روزگار راستی مامانای مهربون اونایی که زرنگ بودن و خونه تکونی کردن خسته نباشن خدا قوت اونایی هم که مثل ما گذاشتن واسه دقیقه نود ...... ...
نویسنده :
مامانی گیتا جون و برديا جون
7:25
سفر به مشهد
گیتا جونی تو راه رفتن به مشهد ظهر جمعه - رستوران احسان ظهر شنبه و دوشنبه - دعوتی نهار خونه عمه سمانه جون گیتا جونی و آتبین جون یکشنبه شب - آس برگر -دعوت عمو مجید بعد از ظهر سه شنبه - حرم امام رضا(ع) گیتا جونی پشت پنجره فولاد ...
نویسنده :
مامانی گیتا جون و برديا جون
7:25
دخترم امروز 1.5 ساله شد
بخاطر دلت که دریاست چشایی که تموم دنیاست به خاطر همین که هستی دوست دارم دوست دارم تو واسه من نفسی نیست مثل تو کسی یه ستاره روی زمینی تو پاک و مهربونی تو قدرمو میدونی توی دنیا بهترینی ...
نویسنده :
مامانی گیتا جون و برديا جون
7:25
عروسیه عروسی
عروسیه نوه عمه مامانی - سه شنیه ۱۳/۱۲/۹۲ - هتل کوهستان ...
نویسنده :
مامانی گیتا جون و برديا جون
7:25
رستوران پدیده امیرشاه
سلام باهوشک مامان بالاخره فرصت شد بریم رستوران پدیده ظهر جمعه رفتیم همون چایخونه سنتی که روز سرسره برفی بالا تر از بند امیر شاه دیده بودیم و بابایی قول داده بود ما رو یه روز نهار بیاره البته اونجا یه چایخونه سنتی دیگه هم هست که تو ارتفاع بالاتری نسبت به این یکی قرار گرفته و برای رفتن به اونجا باید از یه سری پله بری بالا جالب اینکه صاحب اونجا یه ۲-۳ روزیه شده همسایمون یعنی اومدن تو ساختمان ما ولی هنوز مستقر نشدن و فعلا مشغول رنگامیزیه ساختمونن (برنامه هفته بعد رفتن به رستوران آقای همسایه ) خلاصه اونجا که رفتیم یاد طرقبه شاندیز مشهد افتادیم خیلی با سلیقه درست شده ...
نویسنده :
مامانی گیتا جون و برديا جون
7:25
سفرا بخیر بابایی
دیروز صبح ساعتای ۱۱ بابایی از کربلا برگشتن البته قرار بود ۲ روز قبل برگردن . حتی بابا وعمه صدیقه و عمه سهیلا رفتن فرودگاه استقبال که فهمیدن ای بابا تاریخ برگشتشون عوض شده ظاهرا امام حسین پارتی بازی کردن و ۲ روز بیشتر نگهشون داشتن البته این ۲ روز رو نجف بودن خلاصه قراره امشب بریم دیدنشون آخه بابا خان دیشب تشریف برده بودن زور خونه و دیر آمدن سوغاتی بابا جون ...
نویسنده :
مامانی گیتا جون و برديا جون
7:25