روزهای بد پایانی سال

یه دو روز بعد برگشتن از سفر شما سرما خوردی که با سرفه و تب شروع شد ما هم بردیمت دکتر و داروهات رو شروع کردیم به خیال اینکه یه سرماخورگی معمولیه آخرین جمعه سال صبحش حالت خوب بود ولی وقتی خوابیدی یه چند باری از خواب بیدار شدی که اخرین بارش دیدیم تب بالایی داری و بدنت قرمز شده و تا منو بابایی برات شیاف گذاشتیم و یه خورده دست و پات رو خیس کردیم دچار تشنج شدی خدا اون روز رو برای هیچ کس نیاره هر وقت یاد اون صحنه می یوفتم قلبم به درد می یاد اصلا نمی دونستیم باید چکار کنیم بردیمت زیر شیر آب و بدنت رو شستیم ولی شما حالت بی هوشی داشتی زنگ زدیم اورژانس تا اونا برسن شما بهوش امدی و ارام شروع کردی به گریه اورژانس که رسید ازت رگ گرفتن و بردنت بیمارستان و بستریت کردن اونجا بود که فهمیدیم یه ویروس جدید شایع شده که همراه با تب شدیده که بسختی پایین می یاد الان کلی کاشکی دارم کاشکی اون روز این کارو می کردم کاشکی اون کارو می کردم ولی چه فایده

همون شب ازت تمام ازمایشات رو گرفتن از ازمایش خون گرفته تا مایع نخاعی تا ببینن این تب دلیل خاصی داشته یانه که نهایتا معلوم شد خدا رو شکر مشکلی نبوده جز همون ویروس و این جوری بود که شما از جمعه تا  سه شنبه بستری شدی که دو روز اول حالت خیلی بد بود ولی کم کم بهتر شدی البته بعد مرخص شدن دکتر گفت که این تب تا دو روز دیگه هم ادامه خواهد داشت . بعدشم من از تو بیمارستان سرمای بدی خوردم و این جوری شد که سال تحویل امسال خونه نشین شدیم