رستوران پدیده امیرشاه
سلام باهوشک مامان
بالاخره فرصت شد بریم رستوران پدیده
ظهر جمعه رفتیم همون چایخونه سنتی که روز سرسره برفی بالا تر از بند امیر شاه دیده بودیم و بابایی قول داده بود ما رو یه روز نهار بیاره البته اونجا یه چایخونه سنتی دیگه هم هست که تو ارتفاع بالاتری نسبت به این یکی قرار گرفته و برای رفتن به اونجا باید از یه سری پله بری بالا جالب اینکه صاحب اونجا یه ۲-۳ روزیه شده همسایمون یعنی اومدن تو ساختمان ما ولی هنوز مستقر نشدن و فعلا مشغول رنگامیزیه ساختمونن (برنامه هفته بعد رفتن به رستوران آقای همسایه )
خلاصه اونجا که رفتیم یاد طرقبه شاندیز مشهد افتادیمخیلی با سلیقه درست شده بود و با وجود اینکه فضای کلیش نسبتا کوچیک بود ولی به بهترین نحو ازش استفاده کرده بودن رو یکی از دیوارش یه ابنمای خیلی بزرگ داشت که زیبایی اونجا رو چندین برابر کرده بود بیشتر تختا دو طبقه بود و دور اکثر تختا پوشش داشت و داخلشم یه بخاری گازی کوچولو گذاشته بودن تا تو فصل زمستون هم با خیال راحت بتونی بیرون بشینی . البته سالن سرپوشیده هم داشت تا اگر کسی نخواست بیرون بشینه بره داخل . خلاصه کلی با فضاش حال کردیم و یه پیشنهاد هم در زمینه زیبا سازی فضا به صاحبش که یه آقای جوون بود دادیم که اونم تایید کرد . یه تخت کنار آبنما انتخاب کردیم و تو فاصله ای که نهار آماده بشه شروع کردیم به عکس گرفتنواسه نهار پاچین سفارش کرده بودیم که خدایی خوشمزه بود و می شه از ۱۰ بهش ۸ داد اون ۲ نمره رو هم واسه این کم کردم که اولا برنجش ایرانی نبود که البته الان اکثر رستورانا برنج غیر ایرانی پخت می کنن و دیگه اینکه پاچیناش کلی زرد چوبه داشت و دست و صورت منو بابایی بعد صرف غذا کلی زرد شد به جز اینا ایراد دیگه ای ندیدم و امیدوارم از نمره ای که بهش دادم راضی باشه
نمی دونم تاثیر فضاش بود یا واقعا غذاش خیلی خوب بود هر چی بود خیلی بهمون چسبید نهار که خوردیم راه افتادیم سمت خونه چون طبق معمول جمعه ها برنامه حموم برون دختری رو داریم
راستی بابایی صبح قورباغه ای رو که برات از یزد سوغاتی آورده بود و گذاشت جلوت و یه بار واسه شما توضیح داد چه جوری باید بازی کنی که دخملم سریع یاد گرفتو شروع کرد به بازی کردن که بابایی کلی حال کرده بود و همش منو صدا می زد بیا ببین چه جوری خودشو می کشه تا بتونه توپا رو بندازه تو دهن قورباغه مامان قربونه دختر باهوشش بره الهی
برج قورباغه