گیتا جونیگیتا جونی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره
برديا جونیبرديا جونی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

ستاره هاي زمینی

روز دختر مبارک

پنج شنبه مصادف بود با ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر دخترم عشقم امیدم روزت مبارک من از تو گلبنی بهتر ندیدیم زتو باغ گلی خوشتر ندیدم میان این همه گلهای عالم گلی خوشبوتر از دختر ندیدم ضمنا پنج شنبه شب مراسن نامزدی آقا مرتضی پسر دوست بابایی و نازنین جون بود جالب اینکه اونجا که رفتیم متوجه شدم نازنینی جون خواهر غزاله جان دوست مامانیه . ان شا ا... خوشبخت باشن مبارک باشد این خوشبختی و روزهای سپید     با هزاران شاخه گل رز این عشق بر شما تبریک           اینم هدیه عروس خانم و آقای داماد به گیتا جونی ...
6 شهريور 1393

اتلیه

سلام دوست داشتنی مامان که با اون پیراهنت مثل فرشته ها شده بودی و اما اتفاقات روز عروسی قبل عروسی رفتیم اتلیه حباب تا هم عکس تکی بگیری و هم سه تایی البته این عکسا رو تو اتلیه با دوربین خودم ازت گرفتم از همه خوشگل تر عکس با حباب بود که منو بابایی برات حباب درست می کردیم و تو هم سعی می کردی بگیریشون و بعدشم کلی عکس دیگه البته می خواستیم ازت عکس ایستاده هم بگیریم که هی گریه کردی و نذاشتی خلا صه یه یک ساعتی که وقتمون گرفته شد و از اونجاهم بدو بدو سمت تالار آخه حسابی دیر شده بود ولی خوشبختانه عروس هم همزمان با ما رسید داخل هم که رفتیم دوباره عکس و عکس با منصوره جون و زهره جون ...
4 شهريور 1393

رسیدن بخیر

سلام گلک مامان فردا عروسیه مریم جان نوه عمه باباییه ان شاا... مبارکشون باشه و خوشبخت باشن دیروز عصر هم ساعت ۳ دختر عموهای بابایی منصوره جان و زهره جان همراه با همسر و دخترش فرناز جون و البته زن عمو جان واسه شرکت تو مراسم عروسیه مریم جان امدن بیرجند که پروازشون تاخیر داشت و بنده خداها کلی تو فرودگاه مشهد معطل شده بودن و البته گروه استقبال کننده از جمله بابایی تو فرودگاه خوب این جور چیزا تو ایران طبیعیه .مهم اینه که به سلامتی رسیدن و فردا تو مراسم عروسی همدیگه رو می بینیم اخه ظاهرا فرناز جون خیلی وقته ایران نیومده ضمنا اگه خدا بخواد فردا می ریم اتلیه که هم  ۳ تایی و البته شما هم تکی عکس بگیریم...
2 شهريور 1393

باغ جانماز

      اینم از نماز خوندن فسقل خانم ما هروقت منو بابایی نماز می خونیم بدو بدو خودتو می رسونی عاشق بازی با مهر و تسبیح هستی و وول خوردن تو جانماز باغ جانماز از باغ جا نمازم ***** آهسته پر کشیدم رفتم به سوی باغی ***** یک باغ سبز و خرم دیدم که گل در آن باغ ***** روییده دسته دسته دیدم کنار گل ها ***** یک شاپرک نشسته آن شاپرک مرا دید ***** پر زد به سویم آمد او با خودش گل آورد ***** گل را به چادرم زد گفتم: به شاپرک جان ***** این گل چه خوب و ناز است او شادمان شد و گفت: این گل، گل نماز است ...
27 مرداد 1393

یادبود پنجمین سالگرد ازدواج مامان و بابا

  چسقل خانم در حال فوت کردن شمع خیالی          93/5/17 مصادف بود با پنجمین سالگرد ازدواج مامان و بابا و این دومین سالیه که توی نازنین رو هم در کنارمون داریم البته یه اتفاق خوب دیگه هم تو این روز افتاد اینکه شما بتنهایی و بدون کمک منو بابایی البته با کمک مبل یه چند قدمی راه رفتی و کلی ما رو ذوق زده کردی و این بهترین هدیه بود برای ما یه دنیا دوست داریم عزیزتر از جان خدا رو شکر می کنم بخاطر این لطف و مهربونیش شکر که هستی و جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهایی با آرزوی آینده ای روشن و زیبا در کنار هم ...
25 مرداد 1393