گیتا جونیگیتا جونی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
برديا جونیبرديا جونی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

ستاره هاي زمینی

بالاخره گیتای منم راه افتاد -هدیه راه افتادن دخملی

خدا یا شکرت بالاخره دخمل منم راه افتاد همیشه می گفتم خدایا کی بشه که منم راه رفتن گیتا رو ببینم کلی نذر کردم اما الان یه ده روزی از زمانی که اولین گام برداشتن هات رو شروع کردی می گذره اولش تو رو کنار مبل می ذاشتم و با فاصله یکی دو متری از تو می نشستم و ازت می خواستم که به سمتم بیای و کم کم این فاصله رو بیشتر کردم اگر چه که تو اولین قدمهات اصلا تعادل نداشتی و معمولا تو قدم سوم می خوردی زمین ولی این وضعیت کم کم بهتر شد طوری که شب قبل از امدن همکارای مامان به خونمون که برای کاری رفته بودیم خونه خاله زهرا شما رو که تو هال خونشون گذاشتم برای خودت مسافت زیادی رو به تنهایی راه رفتی و راه رفتن رو رسما از سه شنبه 1394/3/19 شر...
21 خرداد 1394

عروسی خاله رویا

 بالاخره روز عروسی خاله رویا رسید و اگر چه به خاطر دیر رسیدن عروس و داماد نسبت به برنامه زمان بندی یه خورده برنامه ها فشرده تر شد ولی خدا رو شکر همه چیز به خوبی برگزار شد اول از همه ورود عروس و داماد به سالن همراه گروه رقص سه نفره با لباس محلی که نفر جلو سبد پر گلبرگ دستش بود و ضمن حرکت با رقص توی هوا می پاشید و دونفر پشت سر هم با دو سبد نقل و نبات همراهیش می کردن بعدشم خطبه عقد آریایی که توسط خاله بیتا خونده شد و عروس و داماد هم تکرارش کردن . بلافاصله بعدش اولین رقص تمرین شدشون که رقص تانگو بود اجرا شد و حسابی همه رو به وجد آورد بعدش آقای داماد تشریف بردن قسمت آقایون و&nbs...
12 ارديبهشت 1394

روز شمار-به همراه یه اتفاق خوب

  هفته دیگه مثل امروز مراسم عروسی خاله رویاست     دیروز عصر رفتیم خونه خاله جان و کارتها رو آماده کردیم فقط موند نوشتن بخشی از پاکتها       ان شا ا...به خوبی و خوشی برگزار بشه                  یه اتفاق خوب دیروز صبح (جمعه 94/2/4) برای اولین بار خودت به تنهایی از جات بلند شدی ما هم کلی با ذوق برات دست زدیم شما هم از دیدین عکس العمل ما به هوای تشویق شدن مرتبا از جات بلند می شدی دوربینی هم که خاله عاطفه برات از مکه آوردن گرفته بودی دستت و از ما می خواستی نگاه...
5 ارديبهشت 1394

این چند روزه

                 آخرین اخبار                     یکشنبه شام دعوت امیر آقا پسر عمه بابایی بودیم هتل کوهستان                                                            &...
1 ارديبهشت 1394

دعوتی نهار بابا جون - هتل کوهستان

 سلام دختر مامان     دیروز صبح ساعت 10.5 عمو و زن عمو جان و آقا رضا پسر عموی بابایی آمدن بیرجند  البته بابایی رفته بود فرودگاه استقبالشون اخرین دفعه که آقا رضا آمده بودن ایران شماهنوز وجود خارجی نداشتی برای همین کلی از دیدین شما خوشحال شد  شما هم که با بوسه هاتون کلی واسه عمو جان و خانمشون دلبری می کردی نهار هم به همین مناسبت دعوت بابایی بودیم هتل کوهستان  از شانس مهمونا هوای گرد و خاکی چند روز قبل جای خودشو داده بود به یک هوای بهاری زیبا  و از شب قبلش بارش باران بصورت نم نم شروع شده بود که تا روز بعد با شدت بیشتر  ادامه پیدا کرد     ...
30 فروردين 1394

کنسرت موسقی سنتی گروه هزاردستان

دوباره سلام مامانی  شنبه شب ساعت 7.5  به اتفاق مهمونا رفتیم کنسرت موسقی سنتی گروه هزار دستان که در سه شب برگزاریش دو شب قبلش تو فضای باز در باغ اکبریه برگزار شده بود و دیشب که شب آخرش بود به علت بارش باران به سالن فرزان منتقل شد کنسرت با یه یک ساعتی تاخیر شروع شد و بعد صحبتهای شیرین مجری برنامه درباره موسقی سنتی خراسان جنوبی اعضای گروه در حال نواختن دهل و سرنا با همراهی صدای دستهای حاضرین وارد سالن شدن و برنامشون رو با اجرای چند آهنگ محلی شروع کردن بعنوان میان برنامه به  یاد خاطرات عمر هنری استاد مرحوم  ذوالفقار عسکریان  استاد بی بدیل دوتار خراسان نماهنگی از  ایشون&n...
30 فروردين 1394