یه عالمه سوغاتی
دختر عموهای بابا دوشنبه شب برگشتن مشهد دعوتی شام ما رو هر چی اصرار کردیم قبول نکردن و گفتن با دو تا کوچولو سختتون می شه و ما راضی نیستیم ولی قرار بود دوشنبه شب شده واسه خوردن یه چای و شیرینی که اونم کلی من رو قسم دادن غیر این نباشه بیان خونمون که متاسفانه به خاطر یه کار اداری که یه هویی پیش امد و باید صبح سه شنبه مشهد می بودن مجبور شدن دوشنبه شب برگردن و سر راه امدن در خونه خداحافظی و این سوغاتی های خوشگل رو هم بهمون دادن دستشون درد نکنه به امید دیدار در آینده نزدیک سوغاتی های مهناز جون واسه آقا بردیا و این تیشرت های خوشکل هم واسه گیتا جون و البته مامان سوغاتی مر...