اخبار جامانده و جدید
اولین خبر اینکه ساعت 1 بامداد روز شنبه 29 مرداد عمه صدیقه زایمان کرد و پسر کوچولوش بدنیا امد و ما عصر شنبه که می خواستیم از مشهد برگردیم بیرجند سر راه رفتیم دیدنش
بردیا جون هم تا چند روز بعد مسافرت درگیر یه سرماخوردگیه ویروسی بود که تو راه برگشت از تهران با تب شروع شد
برنامه ی مولودیه هر سالمون هم که روز ولادت امام رضا بود به خاطر مشکلی که برای گیتا جونی پیش آمد و تا چند هفته ما رو درگیر داشت و البته خرابی آسانسورمون که متاسفانه به خاطر وضعیت جدید پیش امده و نبود قطعات همچنان خرابه کنسل شد و تصمیم گرفتم نذرم رو روز ولادت پدر امام رضا که دهم شهریوره برگزار کنم و احتمالا بعد مراسم یه تولد کوچولو هم واسه گیتا جونی بگیریم . اخه میشه شب تولد دخملم که یازدهم شهریوره
ضمنا یادم رفت بگم روز دختر امسال(24 تیر ماه )افتاد تو مسافرت ما . خاله رویا اونروز تو خونشون مراسم مولودی داشتن و بعد مراسم هم تولد یکسالگیه نورا جون رو گرفتن که از لحاظ قمری مصادف بوده با تولد حضرت معصومه . خلاصه جای ما حسابی خالی بود
روز پنجشنبه هفته ی قبل (97/5/11) عصر بردیا رو پیش بابا محل کارش گذاشتیم و منو گیتا رفتیم بازار . از اونجا هم ساعتای 9 بابا تعطیل کرد و اول رفتیم اتلیه حباب که بالاخره از بین عکسایی که پارسال قبل سفر ازتون گرفته بودیم واسه چاپ یه تعدادی رو انتخاب کنیم و بعدشم رفتیم پارک . عصر جمعه ش هم رفتیم باشگاه سوارکاری . اونجا گیتا رو بردیم تو قسمت اصطبل اسبا و خانم واسه خودش به چند تا از اسبها غذا داد و کلی کیف کرد
پنجشنبه آینده هم مراسم عروسی مهزاد جون دختر دایی مامانه مشهد . من فقط یک دایی دارم و خیلی هم دوستش دارم و دو تا دختر دایی مهربون (آیدا جون و مهزاد جون ) که برای همه ما خیلی عزیز هستن
جالب اینکه همسر ایدا جون و مهزاد جون با هم پسر عمو هستن و در نتیجه فامیل بچه هاشون یکی خواهد بود
مهزاد جونم همگی از صمیم قلب برات ارزوی خوشبختی داریم و برای دیدنت تو لباس سفید عروسی لحظه شماری می کنیم