به قول بابایی پدالو قو
سلام عزیز دل مامان
بعد از ظهر جمعه منو بابایی شما رو بردیم قایق سواری(به قول بابایی پدالو قو) کلی زدیم این ور و اون ور تا قلق فرمونش دست بابایی اومد آخه فرمونش درست عمل نمیکرد و اینقدر بابایی با فرمون بازی کرد و ما رو این ور و اون ور کوبوندکه من گفتم الانه فرمونش از جاش در بیاد ولی کلی خندیدیم و بهمون خوش گذشت بابایی هم چون مجبور بود گاهی اوقات تنهایی پدال بزنه حسابی عرقش دراومد بعدشم رفتیم خونه عمه سهیلا شب نشینی و ست آخر مسابقه والیبال ایران و لهستان رو اونجا دیدیم که خدا رو شکر بردنبچه ها مچکریم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی