بادا بادا مبارک بادا
عقد کنون خاله سمیه
سلام خوشگل خانم مامان
روز جمعه عقد کنون خاله سمیه یکی از همکارای مامان بودواسه همون ظهری بردیمت حموم که شب سرما نخوری بعد حموم شما خوابیدی و منو بابایی نهار گوشت داغ خوردیم به به عالی شده بود البته بابایی کلی هم نون روغنی باهاش خورد . خلاصه بیدار که شدی نهار یه پیاله سوپ خوشمزه که مامانی صبح واسه شما درست کرده بود نوش جون کردی و بعدش مامان مثل فرفره شروع کرد به جمع و جور کردن وسایل شما و خودشکه بریم خونه مامانی و اونجا حاضر شیم آخه مامان به خاله سمیه قول داده بود زودتر بریم خونشون و می ترسید بدقول بشه خلاصه بدو بدو با کلی وسیله از لباس و کفش و کیف واسه مامان و چند دست لباس واسه شما و لباس رویی و چند تا تل و گیره سر و کلی خوردنی از سوپ گرفته تا شیر و یه شیشه عرق گوشت رفتیم خونه مامانی ضمن اینکه همسایه مامانی یه جفت کفش واسه شما بافته بود که قرار بود تو مهمونی بپوشی و باید زودتر می رفتیم تا گل روشو انتخاب کنیم . تا رسیدیم مامان شروع کرد به حاضر شدن و مامانی هم زحمت دادن عرقای گوشت شما رو کشید و بعدم حاضرتون کرد و ساعتای ۶ به بابایی زنگ زدیم بیاد دنبالمون و با کفشای تازه شما که دقیقه نود حاضر شد راهی شدیم وقتی رسیدیم خدا رو شکر عروس خانم تاخیر داشت و هنوز نیومده بود ولی تا لباسامونو در آوردیم عروس خانم خوشگل ما هم رسیدو با آمدنش تازه جلسه گرم شد و بزن و برقصا شروع شد عاقد که اومد
واست شد یه سوژه جدید و چون سمتی نشسته بود که شما نشسته بودی تا تونستی گردنتو دراز می کردی تا ببینیش خلاصه حرکتت خیلی بامزه بود تا پایان مهمونی هم یا درگیر کیف خاله عاطفه بودی یا کیف من یا تو گردنیم خلاصه اذیت چندانی نکردی جز اینکه مامان هر کار کرد یه ذره شیر بیشتر نخوردی خلاصه بعد خداحافظی با با عروس و داماد و آرزوی خوشبختی براشون با بابایی که اومده بود دنبالون ساعتای ۹رفتیم خونه و بقیه شب هم به رسیدگی به شما گذشت و بعدشم لالا
عشق مامان دوست دارم دوست داشتنی من
دوست عزیزم :
هیچ اتفاقی در دنیا مهمتر از انتخاب یک همسفر برای بقیه عمر نیست
با آرزوی اینکه قطار زندگی مشتركتون همیشه به روی ریلهای خوشبختی حركت كند.