بالاخره گیتای منم راه افتاد -هدیه راه افتادن دخملی
خدا یا شکرت
بالاخره دخمل منم راه افتاد همیشه می گفتم خدایا کی بشه که منم راه رفتن گیتا رو ببینم کلی نذر کردم اما الان یه ده روزی از زمانی که اولین گام برداشتن هات رو شروع کردی می گذره اولش تو رو کنار مبل می ذاشتم و با فاصله یکی دو متری از تو می نشستم و ازت می خواستم که به سمتم بیای و کم کم این فاصله رو بیشتر کردم اگر چه که تو اولین قدمهات اصلا تعادل نداشتی و معمولا تو قدم سوم می خوردی زمین ولی این وضعیت کم کم بهتر شد طوری که شب قبل از امدن همکارای مامان به خونمون که برای کاری رفته بودیم خونه خاله زهرا شما رو که تو هال خونشون گذاشتم برای خودت مسافت زیادی رو به تنهایی راه رفتی و راه رفتن رو رسما از سه شنبه 1394/3/19 شروع کردی
ضمنا برای راه افتادن شما گوسفند نذر کرده بودم که خدا توفیق داد و نذرمون رو ادا کردیم