و" تا همیشه نم برم از یاد روضه آن سپید گیسو را ..."
خیلی وقت گذشته از آن وقت ها که مادربزرگ هنوز بود. هنوز...
ولی هنوز هم دلم تنگ میشود برای مادربزرگ و آن روضه های ساده... برای آن سفرۀ حضرت فاطمه -سلام الله علیها- که پهن میشد از آن عصرها که خانوم ها توی خانه مادربزرگ دور هم جمع میشدند؛ خنم قرآن میخواندند و دعا و زیارت و روضه اباعبدا.. الحسین
بگذار در خیال خوش خودم، چشم انتظارمان به در نشسته باشی و
من دلتنگت که شدم
سراغ از کوچه های کودکی و حیاط خانه و شوق جمعه ها را خواهم گرفت
و قول بده
باز هم دانه های تسبیح ت را نذر آرزوهایم کنی
و دلواپسم بمانی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی