گیتا جونیگیتا جونی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
برديا جونیبرديا جونی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

ستاره هاي زمینی

نوروز 95

سلام عشق مامان امسال مامانی دو روز آخر سال مرخصی تشویقی داشت این شد که مامانی و دایی رضا که برنامه سفر به نیشابور داشتن چهارشنبه صبح راهی شدن . شنبه شب هم سه تایی رفتیم کفش فروشی برای خرید کفش برای شما که تو راه خوابت برد اگرچه که کفش خوبی هم سایز پات پیدا نشد  از اونجا رفتیم خرید وسایل هفت سین یه چند جا که سر زدیم چیز جالبی نداشت و بالاخره این ظروف ماهی رو همراه با یکسری وسایل دیگه واسه هفت سین خریدیم و بعد خرید شیرینی رفتیم خونه( لازم به ذکره سبزه امسال دست پخت بابایی بود) تو خونه هم بعد چیدن سفره هفت سین مشغول جمع و جور کردن وسایل شدیم آخه قرار بود واسه کارای خونه مشهد اول فروردین بریم اونجا ی...
9 فروردين 1395

سال نو پیشاپیش مبارک

بوی جان می آید اینک از نفس های بهار دستهای پر گل اند این شاخه ها ؛ بهر نثار با پیام دلکش " نوروزتان پیروز باد " با سرود تازه " هر روزتان نوروز باد " شهر سرشار است از لبخند ؛ از گل ؛ از امید تا جهان باقی ست این آئین جهان افروز باد   دلتان به نور لطف خدا منور ، مشام جانتان به شمیم بهارمعطر لطف روزگار برایتان مقرر  نوروزتان پیشاپیش مبارک خدایا تو سال جدید برای خانواده و همه دوستانم سلامتی ، عشق، شادمانی، آرامش، محبت و برکت آرزومندم فیتیله مامان دو روز آخر هفته  تعطیله   ...
25 اسفند 1394

دخترم 3.5 ساله شد

گیتا جونی تا این لحظه 3 سال و 6 ماه سن داره دخملی جدیدا دستش به کلیدای برق اشپزخونه می رسه عاشق اینی که تو کارا کمک کنی و بعدش به همه بگی من (یعنی کار من بود ) این جور مواقع همه رو صدا می زنی و می خوای شاهد کمک هایی که می کنی باشن مثلا عاشق اینی که با بابایی بری از تو حیاط خلوت برنج بیاری  البته اینکه خودت خالی کنی و بعدشم بلند منو صدا می زنی و با افتخار اعلام می کنی که تو برنج خالی کردی و دیگه اینکه وقتی کار منو شما بالا می گیره میری یه گوشه وایمیستی و با گریه دایی رضا رو صدا می کنی بعدشم بابایی رو و اونها رو به مدد می طلبی ولی دخمل ناز مامان مطمئن باش مامان هرگز راضی به ناراحتی شما نیست و از اینکه اشکهای شما ر...
11 اسفند 1394