گیتا جون و برديا جون
قراره فردا برای بار سوم گیتا جون رو برای واکسن ببریم می گم سومین بار آخه هر بار بردیمش یه چیزی شد که نشد بشه یه بار گفتن دیر امدین مراجعه کننده زیاده نوبتتون نمی شه یه بار هم که مریض بود و بار آخر هم گفتن باید برین بهداری شهرستان خلاصه این واکسن گیتا خانم حکایتی شده البته گفتن قد و وزن جفت وروجکا خوبه و نرماله . ماه قبل یه خورده وزن بردیا کاهش داشت که این ماه خدا رو شکر به حالت نرمال برگشته بود
ولی واسه واکسن گیتا خیلی نگرانم ان شاا... به لطف خدا همه چیز به خیر بگذره
نمی دونم قبلا گفتم یا نه ولی از وقتی واسه گیتا دوچرخه گرفتیم این بردیا واسه خودش یه پا دوچرخه سوار شده خلاصه این هدیه به اسم گیتا جونی شده به کام آقا بردیا
ناقلا پاشم به زحمت به پدال می رسه ولی همچین دوچرخه می رونه بیا و ببین . البته چون هنوز پاش نمی رسه پدال رو کامل بچرخونه نیم دور نیم دور می ره
به منوال گذشته گیتا و بردیا با هم درگیرن که البته شدتش کم و زیاد می شه حالا جدیدا بردیا سعی می کنه لج گیتا رو دربیاره به خصوص در مورد جای خوابش که حاضره به هر قیمتی شده فقط برای چند لحظه بره سر جای گیتا دراز بکشه و هیج جوری هم کوتاه نمی یاد و همینطور که از روی شیطنت می خنده بر کارش پافشاری می کنه
گیتا خانم هم همچنان صبح ها می ره مهد شاپرک