گیتا جونیگیتا جونی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
برديا جونیبرديا جونی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

ستاره هاي زمینی

عاشورای 97

1397/7/4 10:45
527 بازدید
اشتراک گذاری

به خاطر مریضیه گیتا جون دوشنبه و سه شنبه ی هفته ی پیش اداره نرفتم . فقط روز سه شنبه ظهر با هم رفتیم سه تا مهد تا اگه خدا بخواد امسال بری پیش 2 (مهد شاپرک - مهد ایدین و مهد عاطفه ها که قبلا هم می رفتی) البته امسال به خاطر مریضیت عاشورا درخش نرفتیم و فقط خونه بودیم . ولی عمه سمانه و پسراش (ارنیک و اتبین جون) امده بودن بیرجند . روز تاسوعا پسرا با باباجون (پدربزرگ)رفته بودن مسجد و بعد بابا رفت اونجا دنبالشون و برای ما هم از هیئت غذا اورد و شبش هم من واسه نهار بردیا و گیتا کتلت درست کرده بودم که چون ظهرغذا از هیئت اوردن شب اونا رو ساندویچ کردیم و به اتفاق عمه سمانه و عمه سهیلا رفتیم پارک که شما و بردیا جون ایه کم بازی کنین و حال و هواتون عوض بشه

روز عاشورا هم پسرا دوباره ظهر بعد هیئت امدن خونه به اتفاق بابا که بازم برای ما نهار گرفته بود و شب هم شام عمه امد پیشمون و اون شب هم کلی با بچه ها تو خونه دچرخه سواری کردین فرشا رو جمع کرده بودین و حسابی بازی کردین که موقع شام شما دوباره تبت رفت بالا و کلی هول کردیم اگر چه که از یکشنبه شب تا جمعه تبت همچنان ادامه داشت و مرتبا تب می کردی طوری که جمعه بردمت بیمارستان پیش خاله بیتا که ازت آزمایش بگیرن چرا تبت قطع نمی شه که خاله گفت گوش و گلوت قرمزه اخه روز دوشنبه که بردیمت پیش دکتر گفت هیچ مشکلی نداری و فقط تبت ویروسیه وخلاصه از جمعه برات انتی بیوتیک شروع کردیم

روز شنبه هم به اتفاق هم رفتیم مهد شاپرک و یک ساعتی اونجا بودیم تا مربیت رو ببینی . اخه مربی پیش 2 مهد عاطفه ها که من از زمانی که شما می رفتین اونجا نسبت بهش یه شناخت کوچولو داشتم امسال مهد شاپرک کار می کنه . روز یکشنبه و دوشنبه و سه شنبه هم صبح دیرتر رفتم اداره تا صبح با هم بریم مهد

 

پسندها (15)

نظرات (15)