گیتا جونیگیتا جونی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
برديا جونیبرديا جونی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

ستاره هاي زمینی

مسافرین

1395/4/31 22:0
334 بازدید
اشتراک گذاری

خبر جدید اینکه شنبه هفته پیش حمید جووووووووووووووون (به قول بابا) که همراه دو تا پسراش (جواد و امیر بیژن) طبق روال هر ساله اومده بودن ایران یه سفر چند روزه هم به بیرجند داشتن و تا همین شنبه اینجا بودن و خلاصه این چند شب بیشتر به دعوتی و شب زنده داری گذشت 

شنبه شب دعوت باباجون بودیم نگین کوهستان -دوشنبه هم دعوت ما شمس العماره که به خاطر زیبایی فضا و هوای خوب و البته کیفیت غذاش دعوتی های بعدی هم افتاد اونجا . چهارشنبه شب دعوتی عمو امین و پنجشنبه شب هم دعوتی عمو صادق که چون مصادف شد با مراسم عروسی دوست مامان (فرانک جون) فقط برای صرف میوه و دسر به جمع فامیل پیوستیم  این عکسا هم مربوط به شب دعوتی خودمونه

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (10)

نظرات (17)

مریم مامان آیدا
4 مرداد 95 9:56
به به منم برادرم ساکن بیرجند و خیلی از این رستورانا تعریف میکنه من که هنوز قسمت نشده برم بیرجند. این عکس خودتونه کنار همسر عزیززززززززززززم
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
سلام خوبین ایدا جون خوبه ؟چه جالب ان شاا... قسمت بشه به زودی زود یه سفر بیرجند بیاین نه عزیزم اون جاریمه بنده طبق معمول عکاس بودم
مامانی رضا
4 مرداد 95 10:01
سلام عزیزم همیشه به خوشی و شادی و دور همی راستی حمید جووووووووووووووووووون انگلیس زندگی میکنن؟ نکنه خانمشون انگلیسی هست که ایران نمیان؟(خیلی فضولم نه؟)
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
سلام سمانه جان ممنون عزیزم خواهراش انگلیس زندگی می کنن ولی خودش اسکاتلنده و خانمشم انگلیسی بوده ولی خیلی وقت پیش وقتی بچه ها کوچیک بودن از هم جدا شدن خودشم از وقتی بچه بوده رفته انگلیس واسه همون دیگه ایران زندگی کردن براش سخته ولی حتما هر سال می یاد ایران و با وجود اینکه مامانش مشهد زندگی می کنه حتما بیرجند هم می یاد و به همه فامیل سر می زنه
مامانی رضا
4 مرداد 95 13:34
ای جاااااان انقدر منم دوست داشتم یا سوئد یا اسکاتلند یا نروژ زندگی میکردم ولی چه کنیم که حتی زندگی توی شهر دیگه ای از ایران حتی برام رویاست چه برسه به اون جور جاها
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
اره خواهر گل گفتی باز منو بگو که دارم یه بخشی از عمرم رو تو خوسف به باد می دم
مامان نوشین
4 مرداد 95 16:00
سلام ماشالا چه دختر نازی دارین خدا نگهش داره براتون 😚😚😚
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
ممنون نوشین جان ان شاا... خداوند مهرداد جون رو هم برای شما حفظ کنه
بانو
4 مرداد 95 16:17
سلام عزیز دلم خوبی؟؟ به به مهمونی چه خوشی گذشته این چند روزه همیشه به مهمونی
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
سلام بانو جان ممنون جای دوستان خالی
نفس بانو
4 مرداد 95 17:16
همیشه به گردش و شادی دوست گلم
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
ممنون خاله جونی
بابا حمید
5 مرداد 95 10:55
سلام آبجی گل و مهربونم صبح شما بخیر آبجی گلم ممنون از لطف ومحبتتان برای شما و خانواده محترم آرزوی سلامتی و سعادت دارم ایام به کام ........................ خدایا …! گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیــرد ، نگاهم را به سوی تو و آسمـان می گیرم ، و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم ، تا کم کم چشـــــــــم هایم با ابـرهای بارانیت همراهی می کنند و قلبـــم سبک می شود آنــوقــت تو می آیی و تــــــمـــــــــام فضای دلـم را پر می کنی و مـــــن دیـــــــگــــر آرام می شــــــوم و احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند مرا از پای دربیـاورد ! چون تو را در دل دارم ........................................... عجب دنیایی شده...!! کوچه ها را بلد شدم ...مغازه ها را... و رنگ چراغ قرمز ها...حتی جدول ضرب را... و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم... اما گاهی میان آدم ها گم میشوم... آدم ها را بلد نیستم هنوز...!!
کیان
5 مرداد 95 11:00
گیتا جون این شمس العماره عجب جایه قشنگیه
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
بله کیان جون البته به پای دیدنی های شهر شما که نمی رسه
آیداکوچولو
5 مرداد 95 16:18
سلام گیتا جون می بینم که کلا مشغول مهمون بازی هستی خوش وشاد باشی
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
ممنون خاله جونی
مامان مژگان
6 مرداد 95 2:18
چه جای زیبایی🌸🌸 اون دخمل ناز و نگاه با اون چشای معصومش😘😘
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
مرسی خاله جون جای شما خالی
مامانی رضا
6 مرداد 95 8:36
ای جااااااااااااااااااااانم عزیزم انشالا انتقالیت درست بشه برگردی سازمان کارشناسا پیشبینی کردن که تا چند سال دیگه بیرجند اگر با این روال خشکسالی پیش بره خالی از سکنه میشه ولی من که میگم ما کارمندا مگه بیرجند و ترک میکنیم؟!!!!!!! هر کی بره ما همچنان ایستاده ایم
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
مرسی قربانت سمانه جان اره منم اینو شنیدم جالب اینکه یکی از مشاورینمون سر همین قضیه اصلا حاضر نیست اینجا چیزی بخره و پولاشو می ره شمال سرمایه گذاری می کنه
مامان مریم
6 مرداد 95 10:21
بازم مهمونی های پشت هم مثل ماه رمضون و غذاهای رستورانیعجب حکایتی شده هااااخوشبحال گیتاجون که کلی خوش میگذرونه
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
اره بخدا یه وقتایی مدتها تو خونه ایم یه وقتایی هم مثل این جور مواقع هر شب بیرون
مامانی رضا
6 مرداد 95 12:33
خدا کنه ما رو هم انتقال بدن شمال
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
ما رو هم انتقال بدن اون ور آب
مامانی رضا
6 مرداد 95 14:03
انشا’الله ولي ترش ميكني بري اون ورآب بعد من بمونم اين ور آب البته شما که میتونید که برید به خدا حیفه اونجا اقوام دارین پشتوانه مالی هم که دارین میمونه ادامه تحصیل بعدشم که اقامت .... حالا ما نمیتونیم چون نه توان مالی و نه توان درس خوندن دارم
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
ای بابا سمانه اون ور اب خیلی با سیستم ما سازگار نیست دلمون تو غریت می ترکه مگه اینکه خیلی اون ور اب نباشه یه جایی همین بقلای اب
محجوب بانو
7 مرداد 95 16:34
انشالله همیشه به مهمونی عزیزم راستی خودت هم توی عکس هستی
مامانی گیتا جون و برديا جون
پاسخ
ممنون خانمی نه بابا طبق معمول بنده عکاس هستم