تعطیلات آخر هفته - هفتمین نتیجه پدر بزرگ هم به سلامتی بدنیا آمد

ظهر پنجشنبه هفتمین نتیجه پدربزرگ مامانی بدنیا آمد (دختر آیدا جون )و به این ترتیب گیتا خانم از جایگاه نخست به رده دوم رفت . بعد ظهر هم منو و گیتا جون رفتیم خونه خاله عاطفه . خاله مریم و خاله سمیه (همکارای قبلی مامان)هم بودن . خاله عاطفه کلی واسه گیتاجون عروسکای نازنازی آورد و لطف کرده بود یه عروسکم واسه خودش خریده بود  و گیتا جونم دستش درد نکنه اونجا دختر خوبی بود و طبق معمول وقتش به خوردن زیپ لباسش یا عروسکا گذشت موقع برگشت به خونه که بابایی اومده بود دنبالمون چون گیتا خانم بعد ظهری نخوابیده بود این قدر خوابش گرفته بود که تو فصله ای که برسیم خونه همونطور نشسته خوابش میبرد من هی سعی می کردم که بیدارش نگه دارم که بریم خونه بهش شام بدم که خدا رو شکر به در خونه که رسیدیم چرتش یه خورده پرید و بعد شام ساعتای ۱۰ خوابید

صبح جمعه اول از همه مامانی یه صبحانه کوچولو به گیتا خانم داد و بعدش هم یه صبحانه خوشمزه واسه خودشو بابایی درست کرد که گیتا خانم در چشم بهم زدنی دکراسیونش رو بهم ریخت و بعد صبحانه هم چون دایی جان و خاله ماری (دایی و خاله مامانی )و سارا و سپهر جون و باباییشون از مشهد آمده بودن واسه نهار رفتیم خونه مامانی .جاتون خالی به چه سفره ای چیده بودن بعد نهار گیتا خانم تو روروک کلی فضولی کردن(آخه دختری روروک رو خیلی دوست داره . براش حکم یه وسیله نقلیه رو داره که باهاش میتونه بره کنار میز نهار خوری و رومیزیش و بکشه یا بره کنار تلویزیون و با دکمه هاش بازی کنه یا سیماشو بکشه و خلاصه فضولی کنه راضیه پرستار گیتا جون می گفت دو سه روز قبل که مشغول نماز خوندن بوده و مامانی هم تو آشپزخونه و گیتا خانم کنار میز نهارخوری طبق معمول مشغول جویدن رومیزی  طاها جون یه هو دیده و بداد رومیزی رسیده و داد زده که مامانی بیا ببین گیتا چطوری داره با دندوناش رومیزی رو می خوره   ) و بعدش هم کلی توپ پازی و خلاصه حسابی خودشو خسته کرد که وقتی ساعتای ۸.۵ برمی گشتیم خونه خانم خانما تو راه خوابش برد 

جشن ۵۰۰ روزگی گیتا جونی