این روزها
سلام ملوسک مامان
اول از همه اینکه یکشنبه ظهر نهار دعوت باباجون بودیم هتل کوهستان مناسبتش هم آمدن یکی از دوستای شمالی بابا جون به بیرجند بود
سه شنبه شب هم رفتیم عید دیدنی خونه آمنه خانم دختر عمه بابا شب که بابا اومد خونه تا حاضر بشیم و بریم باصدای در از خواب بیدار شدی و چون هنوز دلت می خواست بخوابی یه خورده بداخلاق شدیو تنها با این بهونه که قرار شد شیشه عرق نعنا رو هم با خودت بیاری و واسه همه اونجا عرق نعنا بریزی خوش اخلاق شدی آخه نه اینکه خودت علاقه خاصی به عرق نعنا داری فکر می کنی همه همین حس رو دارن به قول خودت نع نا
سه شنبه صبح هم چون مامانی یه خورده سرما خورده ساعتای 10.5 بابا رفت خونه مامانی دنبالت و باهاش رفتی اداره بابا و چهارشنبه هم امدی اداره مامان و کلی فضولی کردی اینقدر که موقع برگشت تو سرویس خوابت برد و تا سر شب خواب بودی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی