آخر هفته ای
سلام عشق مامان
امسال چون وفات حضرت رسول و امام رضا افتاده پنج شنبه و شنبه واسه همون عملا 3 روز تعطیلی داشتیم که البته بیشترشو تو خونه بودیم آخه هوا حسابی سرد شده و به خاطر شیوع انفلانزا ترجیح می دم کمتر ببرمت بیرون پنج شنبه که سمیه اومد و وقتمون به تمیز کاری خونه گذشت جمعه هم واسه نظافت پیلوت اومد و به همین بهونه سر ظهر ما هم رفتیم تو میدونی جلوی خونه با هم یه خورده قدم زدیم شب هم بابایی کله پاچه گذاشت و دایی رضا رو واسه صبحانه فردا دعوت کردیم (رو وسایل بابات خیلی حساسی خدا نکنه یکی از وسایلش رو برداره مثلا رو فرشیاشو تا در نیاره از پاش ول کن نیستی خلاصه دیروز هم کلی به دایی رضا گیر داده بودی که چرا روفرشی و شلوارک بابایی رو پوشیده ) ظهر شنبه هم واسه نهار سه تایی رفتیم رستوران شاندیز البته صرف نهار با اعمال شاغه از دست این دادا های شما( گربه ها )آخه تو محوطه رو تختا نشسته بودیم و خلاصه اگه یه بند داد و بیداد نمی کردیم گربه ها بی تعارف می یومدن سر سفره باهامون هم غذا می شدن
ضمنا تازه فهمیدم موهاتو می شه این مدلی هم درست کرد
دخملی لوس مامان
گیتاااااااااااااااااااااااااااا
ذوق کردن دخملی
گیتا بگو نه
ظهر شنبه