عاشورای 94
سلام عسل مامان
طبق برنامه روز پنجشنبه بالاخره موفق شدیم بریم روضه خونه مادر که البته روز آخرش هم بود وقتی رسیدیم خانما در حال نوحه خوانی بودن راستی گلاله جون و مامانیش هم اومده بودن البته گلاله خواب بود شما اولش روی پای من اروم نشسته بودی ولی تا چشمت به سفره و گلاب پاش افتاد زیر زیرکی و یواش یواش خودتو به سفره وسط اتاق رسوندی و .....
صبح روز بعد هم ساعتای 11.5 به سمت درخش حرکت کردیم تا مثل پارسال در مراسم زیبای عاشورای اونجا شرکت کنیم وقتی رسیدیم دسته عزاداران نماز رو خونده بودن و در حال ورود به عمارت آقای شریف بودن (آخرین توقف گاه عزاداران قبل از ورورد به مسجد جامع ) یه خورده اونجا وایستادیم و مراسم رو نگاه کردیم و بعدش برای اینکه تو ازدحام جمعیت موقع راه افتادن دسته ها گیر نیفتیم به سمت مسجد راه افتادیم
با ورود دسته ها به داخل مسجد نخل رو هم بلند کردن و میان عزاداران بردن
اما چون شما یه خورده اذیت می کردی امسال تا اخر مراسم (اجرای مراسم شبیه خوانی ) نموندیم و به اتفاق خاله رویا- دایی رضا -خاله بیتا - ایدا و مهزاد جون و البته گلاله کوچولو و باباییش زودتر رفتیم حسینیه شهدای گمنام جهت صرف یه چلو قیمه ی خوشمزه که بانیش بابایی عمو علی رضا بودن
گیتا جونی تو بغل خاله زهرای مهربون(مامانی عمو علیرضا)
عمارت تاریخی آقای شریف
عزاداران در حال ورود به عمارت
صحن مسجد جامع
مراسم نخل گردانی