کودک دوست داشتنی من
کودک دوست داشتنی من سلام جیگر مامان
امروز میخوام یه خورده در مورد خودت بنویسم 
که این روزاحسابی خوردنی شدی 
مثل وقتایی که خودتو میزنی کوچه علی چپ و ازگوشه چشم نگاهمون میکنی درحالی که سعی میکنی نخندی 
یا وقتی از دستت عصبانی می شم 
باهات دعوا می کنم
شروع می کنی به صدا کردنم 
ماما ماما ماما حتی اگه با مهربونی بگم جان مامان بازم ول نمی کنی و تا زمانی که بیام و تو چشمات نگاه کنم و بگم جان مامان و ببوسمت 
و تو هم مطمئن بشی که قضیه تموم شده به صدا کردنم ادامه می دی 
موقع محبت کردن به عروسکات که نگو 
در حالی که محکم بغلشون میکنی خودتو تکون میدی 
یه جوری که هر کی تو رو میبینه کلی تعجب میکنه که چقدر با محبته 
لامپ کم مصرف تو رارهرو هر از چند گاهی تو حالت خاموشی چشمک می زنه حالا این گیتاخانم ما از وقتی متوجه این قضیه شده 
وقتی ازش می پرسیم لامپ چیکار می کنه پلکاشو فشار می ده و بعد چشماشو باز می کنه
مثلا اداشو در میاره 
چند روز پیش سه نفری نشسته بودیم جلوی تلویزیون و یه سریال نگاه می کردیم 
که یک هو دیدم گیتا داره مثلا گریه می کنه 
با خودم گفتم یعنی چه چرا داره اینجوری می کنه
که یکدفعه چشمم افتاد به صفحه تلویزیون که هنر پیشه فیلم داشت گریه می کرد اون وقت بود که فهمیدم ناقلا داره ادای اونو در میاره
