گیتا جونیگیتا جونی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
برديا جونیبرديا جونی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

ستاره هاي زمینی

اخرین افطاری امسال

1393/5/6 7:32
186 بازدید
اشتراک گذاری

  سلام دختر بامحبت مامان

دیشب افطاری دعوت پدر بزرگ و مادر بزرگ طاهاجون بودیم دستشون در نکنه یه افطاری خوشمزه من که کلی چایی خوردمآخه چایی خیلی خوش طعمی بود منم که حسابی تشنه بودم شما هم طبق معمول سوپ خوردی و البته برنج بعد افطار طاها جون اسباب بازی هاشو آورد و ۲ نفری باهم بازی کردین و بعدشم نقاشی شما همش می رفتی دفتر طاها جونو خط خطی می کردی واسه همون واست یه دفتر آورد تا توی اون نقاشی کنیولی شما بازم گیر داده بوده به دفتر طاها اونم اعصابش خورد شده بود هی بلند می شد یه چیزی می داد دستت که تو سرگرم بشی و بیخیال دفترش اما شما هم انگار نه انگارخندونک اون طفلکی هم هی می گفت من که بهت دفتر دادم برو تو دفتر خودت نقاشی کن دلخور میوه که آوردن یه لحظه نگاه کردیم دیدیم طاها داره خربزه هایی رو که خاله رویا براش تیکه کرده بود به شما می ده خیلی صحنه بامزه ای بود شما هم همچین با اشتها می خوردی که نگو الهی قربون جفتتون بشمکه این قدر ماهینالبته کلی عکس رمانتیک هم گرفتین آخه دخترم طاها جونو خیلی دوست داره

ضمنا امروز آخرین روز رمضان و فردا عید سعید فطره پیشاپیش عید همه دوستان مبارک

 

کم کم غروب ماه خدا دیده می شود

صد حیف ازین بساط که برچیده می شود

در این بهار رحمت و غفران و مغفرت

خوشبخت آنکسی ست که بخشیده می شود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

ماه رمضان امسال گیتا جونی رو از شیر گرفتم

رمضان امسال منم روزه گرفتم و این قضیه بهانه ای شد تا شما رو  از شیر بگیرم  الهی مامان قربونت بره که سر از شیر گرفتنت اصلا اذیت نکردی یکی دو روز اول از اداره که می یامدم خونه اولش اصرار می کردی که بهت شیر بدم ولی کم کم شی شی رو فراموش کردی و این پروسه یه دو سه روزی بیشتر طول نکشید البته مامانی می گفت صبحا یه خورده بد اخلاق شده بودی که خوب دلیلش معلوم بود ولی الان دارم به اولین باری که تو رو در آغوش گرفتم و بهت شیر دادم فکر می کنم که برخلاف خیلی از بچه هاچقدر راحت و بدون اذیت شی شی خوردن رو شروع کردی با اون دهن کوچولوت خاله ریزه مامان اخه شما خیلی کوچولو بودی . تو خواب که می امدم بهت شیر بدم با سرت در حالی که دهن کوچولوت باز بود  شی شی رو دنبال می کردی حالا که به اون موقعا فکر می کنم می بینم  دلم برای اون روزا که شیر می خوردی خیلی تنگ شده برای اون نگاه معصومت

به نظرم مادری سخت ترین کار دنیاست نه یکی از سخت ترین کارها بلکه دقیقا خود سخت ترین

ادم از وقتی متوجه می شه بارداره در کنار تمام احساسات شیرین و نابی که تجربه می کنه هجمه های احساسی زیادی رو باید تحمل کنه که پروسه از شیر گرفتن کودک برای همه مادرا یکی از اونهاست

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)