افطاری مامانی
سلام خوردنی مامان
روز سه شنبه افطاری دعوت مامانی بودیم مثلا می خواستم زود بریم که از بد شانسی خواب موندیم و با صدای زنگ تلفن خاله رویا از خواب پریدم که می گفت معلومه شما کجایین و ماهم که تازه از خواب بیدار شده بودیم خلاصه با یه ۴۰ دقیقه ای تاخیر رفتیم پدر یزرگ و خاله مامان با پسر خاله و خانم عزیز و دوست داشتنیشون الهام جان(مامان و بابای اروین جون) آیداجون - همسرش - دختر کوچولوشون گلاله جون و مهزاد جان دختر دایی های مامان -بابا جون و عمه سهیلا و همسرش - پدر بزرگ و مادر بزرگ و مامان و بابای طاها جون و البته دوست جونه شما آقا طاها همگی بودن. یکی از خوبیای رمضان اینه که به بهانه همین افطاریا همه دور هم جمع می شیمو همدیگه رو از نزدیک می بینیم خلاصه یه شب خوب که با دیدین کسایی که دوستشون داری دلنشین تر می شه
پدر بزرگ مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی