گیتا جونیگیتا جونی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
برديا جونیبرديا جونی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

ستاره هاي زمینی

سفرنامه6 - لحظه هاي خداحافظي

روز اخر بعد صبحانه رفتیم اتاق تا وسایلمون رو جمع وجور کنیم چون ساعت 12 باید اتاق رو تحویل می دادیم پروسه جمع و جور کردن به خاطر خریدایی که کرده بودیم خیلی زمان برد و تا ساعت 1 طول کشید بعدش وسایل رو بردیم لابی هتل و رفتیم دریا . شما و بابایی که تو آب بودی من رفتم از اسنک بار همبرگر و پاستا و سیب زمینی سرخ شده گرفتم و همون کنار دریا خوردیم و ساعتای 4.5 هم رفتیم لابی تا لباس عوض کنیم و یه چایی بخوریم و مامان هم به بردیا غذا بده  یعدشم  عکسای لحظه اخری و نهایتا لیدر امد دنبالمون تا سر راه بریم بقیه هتل ها ومسافرا رو سوار کنیم و بریم سمت فرودگاه تو راه یکی از هتل ها شمایل بزرگ و زیبایی از حضرت علی روی ...
21 شهريور 1396

سفرنامه5 -سفر به ازمیر

  یک روز مونده به اخر سفر تصمیم گرفتیم واسه خرید بریم شهر ازمیر که نزدیک به یک ساعت تا کوش اداسی فاصله داره . خلاصه بعد صبحانه با دل موش رفتیم ترمینال شهر و از اونجا با اتوبوس های وی ای پی خیلی تر و تمیز راهیه ازمیر شدیم جالب اینکه تو همون یک ساعت راه برنامه پذیرایی هم داشتن . بعد رسیدن با راهنمایی راننده رفتیم سراغ یک سری مینی بوس شبیه دل موشا  که یه کنار منتظر بودن و بعد گفتن مقصد (مجتمع اپتیموم )سوار یکی از مینی بوس ها شدیم .قبل سوار شدن وقتی بابت هزینه راه از راننده سوال کردیم گفت رایگانه یه 40 دقیقه ای تو راه بودیم و به غیر ما فقط یه مسافر دیگه سوار مینی بوس بود به ایستگاه  روبروی مجتمع که رسیدیم از را...
21 شهريور 1396

سفرنامه2

روز دوم - گشت شهري لیدر ساعتای 9.5 امد دنیالمون برنامه رفتن به بام کوش اداسی بود و بعد یه گشت داخل شهر و معرفی جاهای مختلف ٬ خرید از یک فروشگاه و نهایتا فروشگاه چرم بام کوش اداسی قلعه كبوتر فروشگاهي كه بعد گشت شهري بردنمون واسه خرید و قرار بود بعدش بریم فروشگاه چرم كه چون خريد مامان هنوز تموم نشده بود همونجا مونديم و ليدر تور از مسئول فروشگاه خواست كه ما رو بعد خرید برسونن هتل و همیاریه پرسنل هتل در امر غذا دادن به گيتا از برنامه هاي گروه انيميشن هتل رقص زومبا همراه با پاشش كف روي رقصنده ها ...
21 شهريور 1396

سفرنامه 1

سلام نازنین من روز جمعه ساعت 12.5 پرواز داشتیم به مقصد فرودگاه دنیزلی که با یک ساعت تاخیر انجام شد شما هم حسابی خسته بودی طوری که تو فرودگاه امام رو صندلیا که منتظر بودیم چرتت گرفته بود واسه همون شما رو گذاشتیم داخل کالسکه و بردیا هم خواب بغل مامان بود خلاصه بعد 3.5 ساعت پرواز رسیدیم فرودگاه دنیزلی و چون شما تو بغل بابا و بردیا هم تو بغل من خواب بود صبر کردیم تا صف قسمتی که مامور فرودگاه پاسپورت ها رو مهر ورود می زد خلوت بشه و به عنوان اخرین نفرات رفتیم تو صف و بعد مهر ورود رفتیم سالن تحویل بار که اونجا بنده خدا خانمی که مامور فرودگاه بود شما رو بغل کرد تا بابا چمدونا رو تحویل بگیره و کالسکه رو باز کنه و شما بری تو کالسکه و...
21 شهريور 1396

همين الان يه هويي

تهران لابي هتل مينا ديروز عصر ساعت 4 بابا جون امد دنبالمون و ما رو رسوند فرودگاه. نزدیکای ساعت ٥ پرواز انجام شد و تا رسيديم هتل ساعتاي 8.5 شد . امروز صبح رفتيم خيابون بهار كه بورس سيسموني و لباس بچه گانه هست واسه خريد يه كالسكه ي جديد واسه برديا جوني . بعد خرید ساعتاي ٢ برگشتيم هتل واسه تحويل اتاق و خوردن نهار . الان هم داریم تو لابی استراحت می کنیم و هوا که خنک تر بشه دوباره می ریم بیرون تاب تاب و بعدش خیابون بهار (خوبیه هتل اینه که تاخیابون بهار 3-4 دقیقه پیاده فاصله داره ) و ساعتای 9 برمی گردیم هتل تا وسایل رو برداریم و بریم فرودگاه امام که 12.5 شب پرواز داریم  پارک هنرمندان که اتفاقا همون روز اجرای موسقی...
10 شهريور 1396

مهمون بازي- پیشاپیش توادت مبارک دخترم

سلام عشق مامان زهره جون امسال هم امده ایران و البته بیرجند . دوشنبه شب دعوت بابا جون بودیم هتل سپهر و اینا هم عکسای شب دعوتیه خونه خودمونه (چهارشنبه شب) این کیک هم به مناسبت تولد شماست البته پیشاپیش اخه روز تولدت تو سفریم و شاید نشه که برات کیک بگیریم عشق مامان نفس مامان عمر مامان نگاهت را قاب می گیرم در پس آن لبخند که به من شور و نشاط زندگی می بخشد. تولدت مبارک الهی قربونت برم ناز گل مامان دخترم چراغ خونه ی منی فقط تویی تاج سرم چشم و چراغ خونه ای قصه ی عاشقونه ایی الهی قربونت برم واسه بودن بهانه ای فرشته ی کوچک من عشق تو * تو قلب منه امید و آرزوی من زندگی با تو بودنه ...
10 شهريور 1396
1