گیتا جونیگیتا جونی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
برديا جونیبرديا جونی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

ستاره هاي زمینی

خانه بازی وروجک

سلام نازنین مامان دیروز 25 مرداد سالروز ولادت حضرت معصومه و روز دختر بود واسه همون شب بردیمت خانه بازی وروجک  کلی واسه خودت بازی کردی و اخرین کسی بودیم که اونجا رو ترک کردیم آخه شما راضی به رفتن نبودی       این پیراهن خوشگل هم هدیه عارفه خانم دختر همکار مامانه برای شمابه مناسبت روز دختر اینم از هدیه های ما واسه دخملی   یه کشف جدید : دیشب آویز بالای تختت رو خودت کوک کردی فکر نمی کردم بتونی کوکش کنی                ...
26 مرداد 1394

پنجشنبه ای که گذشت

پنج شنبه شب - دامادی همکار بابایی ان شاا... خوشبخت و سعادتمند باشن       یه کشف جدید : موقع شام از من نوشابه خواستی منم به هوای اینکه بلد نیستی با نی بخوری یه نی داخل بطری گذاشتم و گرفتم جلوت گفتم الان داخل نی فوت می کنی که یه هو چشمات یه جوری شد به خاطر گاز نوشابه منو می گی ...
24 مرداد 1394

یادبود ششمین سالگرد ازدواج مامان و بابا

سلام عشق مامان دیشب به مناسبت ششمین سالگرد ازدواج من و بابایی که امروزه سه تایی برای شام رفتیم رستوران شمس العماره جای دوستان خالی خوش گذشت به خصوص به شما که حسابی واسه خودت آب بازی کردی                                  کلا موقع عکس گرفتن کوچه علی چیه         ...
17 مرداد 1394

پیشی پیشی ملوسم

دیروز عصر که می خواستیم بریم خونه مامانی تو فاصله ای که حاضر بشم بابایی شما رو برد دور میدون جلوی خونه تا سه چرخه سواری کنی وقتی امدم دیدیم با سه چرخه دنبال یه بچه گربه ای امان از دست دخترک نترس ما بیچاره پیشی کوچول و   از دست شما نمی دونست کجا فرار کنه خونه مامانی هم که رسیدیم اولش یه خورده تو حیاط سه چرخه سواری کردی و بعدش با کلک اوردیمت داخل موقع بازی رفته بودی سراغ عینک آفتابی های زمان بچگی ما . اونا رو میزدی بچشمت و می رفتی جلو  آینه خودتو نگاه می کرد ی و قاه قاه می خندیدی پیشی پیشی ملوسم می خوام تو رو ببوسم خدایا این چه کاره مامانم نمیذاره بیا با هم بازی کنیم دل ماما...
12 مرداد 1394

کودک دوست داشتنی من

دختر ناز مامان امروز می خوام دوباره در مورد شما بنویسم اینکه خدا روشکر دیگه راه افتادی و خیال منو بابایی رو کلی راحت کردی تنبل خانم مامان و کلی کمک می کنی تو بردن وسایل سفره و بعدشم به هم ریختن سفره عاشق سریال روزی روزگاری و برگریزان هستی بخصوص آهنگ تیتراژش طوری که موقع خوابیدن باید مامان یکی از این دو تا اهنگ رو برای شما بخونه اونم تازه به انتخاب خودت اگه حواسم نباشه و یه چیز دیگه بخونم سریع اعتراض می کنی و میگم خوب چی بخونم با قر و ناز دستات رو تو هوا تکون می دی و میرقصی یعنی یکی از اون دو تا رو علاقه خاصی به دایی رضا داری و مواقعی که هست  هر از چند گاهی می ری نوازشش می کنی و مرتبا براش بوس می ...
7 مرداد 1394
1