گیتا جونیگیتا جونی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
برديا جونیبرديا جونی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

ستاره هاي زمینی

سـتـاره یي بـدرخـشيد ماه ومجلس شد

دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است  تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟     ماه فروماند از جمال محمد  قدر فلک را کمال و منزلتى نیست    در نظر قدر با کمال محمد                 میلاد نور مبارک                            ...
18 دی 1393

این چند روزه

سلام عشق مامان  دخترم شما چند روزه که مریضی شنبه شب تا صبح بیدار بودی و گریه می کردی و وقتی روز بعدش بردیمت دکتر کفت گوشت عفونت کرده  بی تابیت واسه همون بوده اماپریشب ساعتای 3 نیمه شب با گریه از خواب بیدار شدی در حالی که بشدت می لرزیدی این قدر منو بابایی ترسیدم که سریع خودمون رو به بیمارستان رسوندیم اونجا گفتن دچار تب و لرز شدی که بلافاصله بعد لرز تب کردی و ما هم تا ساعتای 5.5 اورژانس بیمارستان موندیم تا تبت یه خورده فروکش کنه  ساعتای 8.5 هم دوباره بردیمت بیمارستان که دکتر تو بخش اطفال تو رو ببینه که خدا رو شکر گفت نیاز به بستری نیست و فقط باید تبش رو کنترل کنین ولی خدا رو شکر  الان بهتر...
18 دی 1393

بازم بازم تولد

تولد بابایی         شنبه شب خاله آمنه بابایی و عمه سمانه و دو تا وروجکش شام مهمون ما بودن برای شام مامان قیمه درست کرد و بابایی هم از بیرون مرغ بریون و سوپ گرفت آخر شب هم چون به روایتی شب تولد بابایی بود (آخه در باب روز تولد بابایی چندین روایته   ) یه تولد کوچولو برای بابایی گرفتیم   اول مامان تصمیم داشت بابایی رو سوپرایز کنه و عصر که رفتیم خرید براش کیک تولد بگیره که متاسفانه خودش یادش بود                    ...
6 دی 1393

تولد گلاله جون

      پنج شنبه شب تولد یک سالگی گلاله جون نوه دایی جون مامان با تم کیتی بود ما هم به اتفاق خاله بیتا و طاها جون رفتیم  هدیه ما واسه گلاله جون یک شنل مجلسی صورتی خوشگل و یه جفت کفش بافت عروسکی بود و خاله جونم یه واکر مثل مال شما گرفته بود  که بمحض دیدنش تو ماشین فکر کردی همون یکیه خودته  خونه گلاله جونم اجازه نمی دادی کسی بهش دست بزنه خلاصه ساعتای 6.5 رفتیم و تا نزدیکیای 11 اونجا بودیم به بچه ها هم موقع رفتن برچسب های دیواری عروسکی به عنوان هدیه دادن که یکی شما طرح ماهی بود      و منم سه تاشون رو چسبوندم رو در اتاقت &...
1 دی 1393
1