باز باران بارید ، خیس شد خاطره ها ، مرحبا بر دل ابری هوا
سلام آشپز کوچولوی من روز یکشنبه مصادف با ولادت پیامبر بود که به یمن این روز مبارک خداوند درهای رحمتش رو گشوده بود و از شب قبل باران زیبایی شروع به باریدن کرده بود . شب به مناسبت این عید منو گیتا خانم دست به کار شدیم تا با کمک هم یه کیک خوشمزه درست کنیم که خیلی عالی شد که البته همش تاثیر کمکای فسقل خانم بود . شب بعد هم دعوت عمو صادق بودیم رستوران باباحاجی که خواب موندیم و دیر رفتیم رستوران ولی بازم کلی منتظر شدیم تا شام حاضر شد و با خودمون گفتیم همون بهتر که خواب موندیم و الا کلی معطل می شدیم گیتا خانم هم نهار و شام سوپ پاچه خورده بود و حسابی توپ بود و اونجا مثل یه دخمل خوب آروم نشسته ب...
نویسنده :
مامانی گیتا جون و برديا جون
10:51