گیتا جونیگیتا جونی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
برديا جونیبرديا جونی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

ستاره هاي زمینی

فعلا بای بای مهد

سلام نفس مامان فقط اومدم بگم سه روز از مهد رفتنت نگذشته بود که مریض شدی و کارمون به بیمارستان کشید   البته یه شب تا صبح . سه شنبه شب ساعتای 8.5 حالت بد شد و با امبولانس بردیمت بیمارستان و تا صبح اورژانس بودیم و خانم دکتر صبح بعد دیدن جواب ازمایشاتت که خدا رو شکر همگیشون خوب بود مرخصت کرد واسه همون فکر نکنم فعلا مهد بفرستمت ضمنا از مهد برات به گوشی مامان پیام فرستادن: عزیزم جات تو مهد کودک آفتابگردان خیلی خالیه زود زود بیا منتظریم ...
17 آبان 1394

گیتا خانمی به مهد می رود

سلام عشق مامان امروز سومین روزیه که شما می ری مهد دو روز اولش رو من مرخصی گرفتم و شما رو بردم و تموم مدت هم تو مهد موندم امروز هم زحمتش افتاده گردن مامانی   روز اول ساعت 11.5 رفتیم و تا 1 اونجا بودیم  و چون ساعت میان وعده بچه ها گذشته بود میوه هات رو گذاشتیم تا ساعت نهار که 1 بود بهت بدن روز دوم 10.15 رفتیم تا 1.5 و واستون نهار هم بردم که طبق برنامه پلو مرغ بود  اخه می گن بعضی بچه ها تو جمع هم سن و سالاشون بهتر غذا می خورن شما هم که حسابی خوش غذایی دیروز هم دو تا جعبه شکلات واسه مربیت تکتم جون و مسئول غذات خاله عفت گرفتم که مامانی امروز براشون برده تا هوات رو داشته...
7 آبان 1394

عاشورای 94

سلام عسل مامان طبق برنامه روز پنجشنبه بالاخره موفق شدیم بریم روضه خونه مادر که البته روز آخرش هم بود وقتی رسیدیم خانما در حال نوحه خوانی بودن راستی گلاله جون و مامانیش هم اومده بودن البته گلاله خواب بود شما اولش روی پای من اروم نشسته بودی ولی تا چشمت به سفره و گلاب پاش افتاد زیر زیرکی و یواش یواش خودتو به سفره وسط اتاق رسوندی و ..... صبح روز بعد هم ساعتای 11.5 به سمت درخش حرکت کردیم تا مثل پارسال در مراسم زیبای عاشورای اونجا شرکت کنیم وقتی رسیدیم دسته عزاداران نماز رو خونده بودن  و در حال ورود به عمارت آقای شریف بودن (آخرین توقف گاه عزاداران قبل از ورورد به مسجد جامع ) یه خورده اونجا وایستادیم و مراسم رو نگاه کردیم ...
3 آبان 1394

این چند روزه

سلام نفس مامان اول از همه برات بگم این چند روزه یه خورده سرما خورده بودی که از سه شنبه شب با سرفه شروع شد و چهارشنبه سرفه هات اینقدر شدید و ناجور شد که برات دارو شروع کردم و پنجشنبه نرفتم اداره و بردیمت دکتر که خدا رو شکر گفت یه سرما خوردگی جزئیه سرفه هات هم از روز جمعه تقریبا قطع شده دکتر هم همون داروهایی رو که برات شروع کرده بودم تجویز کرد من هر وقت برای درمان سرفت از داروی کیتوتیفن استفاده کردم خیلی زود جواب گرفتم(البته من به جهت سهولت استفاده قرصش رو بهت می دم  چون شربتش یه خورده بد خوره ) خلاصه برای اینکه شما تو مطب دکتر اذیت نکنی گوشی پزشکیت رو هم با خودم برده بودم و اونجا دادم بهت که تو فاصله ای که تو اتاق انتظار ب...
27 مهر 1394

جشن روز کودک

سلام ناز دردونه ی مامان   پنجشنبه شب زن عموی بابا به همراه بابا جون اینا اومدم خونمون شب نشینی و چون مصادف با روز جهانی کودک هم بود برای شما یه کیک کوچولو خریدیم تا به اتفاق آقا بهامین براتون جشن بگیریم صبح جمعه هم  چون بابا می خواست یه سر بره لابراتوارش ما هم باهاش تا بازار رفتیم و تا اون کاراشو انجام بده یه دوری تو بازار زدیم و من برای شما هدیه روز کودک یه تاب خوشگل خریدم به همراه یه کلاه زمستونی . ظهر هم به اتفاق مهمونای دیشب نهار دعوت امیر اقا پسر عمه بابا بودیم       هدیه هایی بابا واسه گیتا جونی به مناسبت روز کودک         &nb...
16 مهر 1394

روز جهانی کودک مبارک

 16 مهر برابر با 8 اکتبر روز جهانی کودک مبارک در مقدمه ی کنوانسیون حقوق کودک آمده است : (کودک باید در فضایی سرشار از خوشبختی و محبت و تفاهم بزرگ شود )   کودکان، از تمام ستاره ها و پرنده ها به آسمان نزدیک ترند. این روزها اگر عاشقانه سپری میشوند،به عشق بودن شماست.دنیا با کودکان همیشه زیباست؛زیباتر از همه روزهایی که سراغ داریم. گر تو نبودی جهان، بی خنده های تو معنا نداشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چش...
16 مهر 1394